English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2562 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
check lists U فهرست کارهایی که میبایست انجام شود
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
agenda U لیست کارهایی که میبایست در جلسه به انهارسیدگی شود
agendas U لیست کارهایی که میبایست در جلسه به انهارسیدگی شود
processes U انجام دادن کارهایی برای تولید نتیجه
process U انجام دادن کارهایی برای تولید نتیجه
processes U تعداد کارهایی که باید انجام شوند تا به هدف رسید
process U تعداد کارهایی که باید انجام شوند تا به هدف رسید
workloads U مقدار کارهایی که شخص یا کامپیوتر انجام داده اند
workload U مقدار کارهایی که شخص یا کامپیوتر انجام داده اند
jobs U کار یا تعداد کارهایی که به عنوان یک واحد انجام می شوند
job U کار یا تعداد کارهایی که به عنوان یک واحد انجام می شوند
histories U خصوصیت برخی برنامه ها که کارهایی که کاربر انجام داده
history U خصوصیت برخی برنامه ها که کارهایی که کاربر انجام داده
satellite U کامپیوتری که کارهایی را تحت کنترل کامپیوتر دیگر انجام میدهد
satellites U کامپیوتری که کارهایی را تحت کنترل کامپیوتر دیگر انجام میدهد
maintenance U 1-قرار دادن ماشین در وضعیت کارایی خوب . 2-کارهایی که برای اجرای سیستم انجام می شوند مثل ترمیم خرابی ها
danger warning level U مقدار موجودی کالا که میبایست همیشه در انبارموجود باشد
panel U نقاشی بروی تخته نقوش حاشیه دارکتاب اعضای هیئت منصفه فهرست هیئت یاعدهای که برای انجام خدمتی اماده اند
panels U نقاشی بروی تخته نقوش حاشیه دارکتاب اعضای هیئت منصفه فهرست هیئت یاعدهای که برای انجام خدمتی اماده اند
vehicle summary U فهرست پیاده شدن خودروها فهرست ترتیب و مشخصات خودروهای ستون
blacklisted U فهرست اسامی مجرمین واشخاص مورد سوء فن فهرست سیاه
blacklists U فهرست اسامی مجرمین واشخاص مورد سوء فن فهرست سیاه
blacklist U فهرست اسامی مجرمین واشخاص مورد سوء فن فهرست سیاه
blacklisting U فهرست اسامی مجرمین واشخاص مورد سوء فن فهرست سیاه
concordances U فهرست الفبایی کلمات وعبارات در نوشته فهرست راهنما
concordance U فهرست الفبایی کلمات وعبارات در نوشته فهرست راهنما
active list U فهرست افراد اماده به خدمت فهرست سربازان
rota U صورت فهرست نگهبانی فهرست اسامی یا ادرس
rotas U صورت فهرست نگهبانی فهرست اسامی یا ادرس
waiting lists U فهرست منتظران مشاغل فهرست داوطلبان
waiting list U فهرست منتظران مشاغل فهرست داوطلبان
part list U فهرست قطعات فهرست لوازم یدکی
picking list U فهرست کالاهای انتخابی فهرست انتخاب
glossary U فهرست معانی فهرست لغات
glossaries U فهرست معانی فهرست لغات
unskilled labour U کارهایی که استادی
job U کارهایی که در هر لحظه در سیستم پردازش می شوند
jobs U کارهایی که در هر لحظه در سیستم پردازش می شوند
indexed U فهرست فهرست اعلام
index U فهرست فهرست اعلام
indexes U فهرست فهرست اعلام
job U مرتب کردن کارهایی که باید پردازش شوند
jobs U مرتب کردن کارهایی که باید پردازش شوند
loads U تعداد کارهایی که ماشین باید کامل کند
load U تعداد کارهایی که ماشین باید کامل کند
rates U حجم داده یاا کارهایی که در یک زمان مشخص رخ میدهد
rate U حجم داده یاا کارهایی که در یک زمان مشخص رخ میدهد
manager U نرم افزاری که کارهایی که باید پردازش شوند را مرتب میکند
queues U نرم افزاری که کارهایی که باید پردازش شوند را مرتب میکند
queued U نرم افزاری که کارهایی که باید پردازش شوند را مرتب میکند
activities U بیشترین تعداد کارهایی که در یک سیستم چند منظوره قابل اجراست
managers U نرم افزاری که کارهایی که باید پردازش شوند را مرتب میکند
queueing U نرم افزاری که کارهایی که باید پردازش شوند را مرتب میکند
activity U بیشترین تعداد کارهایی که در یک سیستم چند منظوره قابل اجراست
queue U نرم افزاری که کارهایی که باید پردازش شوند را مرتب میکند
busman's holiday U تعطیلی و مرخصی که طی آن انسان همان کارهایی را میکند که در سر کار میکرده
fail U انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
failed U انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
fails U انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
qui facit per alium facit perse U کسی که کاری را بوسیله دیگری انجام بدهد خودش ان را انجام داده است
like a duck takes the water [Idiom] U کاری را تند یاد بگیرند انجام بدهند و از انجام دادن آن لذت ببرند
automating U نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
automates U نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
automated U نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
automate U نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
failure U انجام ندادن کاری که باید انجام شود
failures U انجام ندادن کاری که باید انجام شود
robot U وسیلهای که برای انجام یک سری امور تولیدی که مشابه کارهای انجام شده توسط افراد است برنامه ریزی میشود
robots U وسیلهای که برای انجام یک سری امور تولیدی که مشابه کارهای انجام شده توسط افراد است برنامه ریزی میشود
gurantee U عبارت از ان است که دولت یا دولتهایی طی معاهدهای متعهد شوند که انچه را قادر باشند جهت انجام امر معینی انجام دهند
scratch one's back <idiom> U کاری را برای کسی انجام دادن به امید اینکه اوهم برای تو انجام دهد
upward compatible U اصلاحی به این معنی که یک سیستم کامپیوتری یا غستگاه جانبی قادر است هر کاری راکه مدل قبلی انجام می داده انجام داده و علاوه بر ان عملکردهای بیشتری هم داشته باشد سازگاری رو به پیشرفت
tabling U فهرست
indexed U فهرست
rolls U فهرست
index U فهرست
rolled U فهرست
repertory U فهرست
table U فهرست
indexes U فهرست
kalendar U فهرست
indexless U بی فهرست
tabled U فهرست
tables U فهرست
directory U فهرست
checklist U فهرست
directories U فهرست
roll U فهرست
concordance U فهرست
catalogs U فهرست
catalogues U فهرست
cataloguing U فهرست
file U فهرست
list U فهرست
concordances U فهرست
cataloged U فهرست
b.d catalogue U فهرست بی . دی
cataloging U فهرست
filed U فهرست
catalogue U فهرست
catalogued U فهرست
phraseology U فهرست
slips U فهرست
rosters U فهرست
inventory U فهرست
slipped U فهرست
catalog U فهرست
slip U فهرست
roster U فهرست
part list U فهرست اجزاء
nominal list U فهرست نامها
parts list U فهرست قطعات
cataloging U فهرست کردن
cataloging U کتاب فهرست
tabling U در فهرست نوشتن
tabulates U فهرست کردن
tables U در فهرست نوشتن
nomenelature U فهرست اصطلاحات
nomenclauture U فهرست اصطلاحات
catalogs U فهرست کردن
load manifest U فهرست بار
list price U فهرست قیمتها
roll U فهرست پیچیدن
rolls U فهرست پیچیدن
register U لیست یا فهرست
registers U لیست یا فهرست
rolled U فهرست پیچیدن
catalogue U کتاب فهرست
gloss U فهرست معانی
directories U فهرست راهنما
catalogue U فهرست کردن
messir catalogue U فهرست مسیه
directory U فهرست راهنما
tabulated U فهرست کردن
tabulate U فهرست کردن
catalogs U کتاب فهرست
registering U لیست یا فهرست
table of replaceable partes U فهرست قطعات
indexed U فهرست راهنما
volume table of constants U فهرست راهنما
index U فهرست شاخص
index U فهرست راهنما
star catalogue U فهرست ستارگان
cataloguing U فهرست کردن
cataloguing U کتاب فهرست
catalogues U فهرست کردن
indexed U فهرست شاخص
short-list U فهرست کوتاه
short-listed U فهرست کوتاه
inventory U فهرست موجودی
subject index U فهرست موضوعی
short-lists U فهرست کوتاه
indexes U فهرست شاخص
indexes U فهرست راهنما
short-listing U فهرست کوتاه
rigging warrant U فهرست وسایل
requirements list U فهرست نیازمندیها
catalogued U کتاب فهرست
who's who U فهرست رجال
price list U فهرست قیمت
subdirectory U فهرست فرعی
cataloged U کتاب فهرست
cataloged U فهرست کردن
table U در فهرست نوشتن
tabled U در فهرست نوشتن
hit list U فهرست ضربه
problem checklist U فهرست مشکلات
hit lists U فهرست ضربه
registries U دفتر فهرست
catalogues U کتاب فهرست
schedule U صورت فهرست
scheduled U صورت فهرست
schedules U صورت فهرست
catalogued U فهرست کردن
mailing lists U فهرست پستی
mailing list U فهرست پستی
file index U فهرست پرونده
timetabled U گاه فهرست
timetables U گاه فهرست
timetabling U گاه فهرست
handlist U فهرست دستی
cargo manifest U فهرست بار
handlist U فهرست مختصر
black list U فهرست سیاه
menus U فهرست انتخاب
timetable U گاه فهرست
menus U فهرست خوراک
menu U فهرست انتخاب
catalog U کتاب فهرست
catalog U فهرست کردن
contents directory U فهرست محتویات
glossaries U فهرست معانی
glossary U فهرست معانی
tariff U فهرست نرخها
tariffs U فهرست نرخها
excused list U فهرست معاف ها
listings U فهرست نویسی
listing U فهرست نویسی
elench U ردمنطقی فهرست
display menu U فهرست نمایش
catalog U به فهرست بردن
Recent search history Forum search
1incentive
119 hrs · Sometimes the good you try to do to help others, ends up being thrown back at your face. Do things for Allah's sake, not to please people.
1A successful man is one who can lay a firm foundation with the bricks that other throw at him
2purchase off the registry
1confinement factor
2actus reus
1The system has been solved by a coupled Poisson– Neumann algorithm. The resolution method consists of the linearization of the transport equations by the finite difference method. The actual version u
1روی پوسته تخم مرغ قدم برداشتن چه اصطلاحی در زبان انگلیسی دارد؟
1to take a spell at whell
1Success is not the key to happiness. Happiness is the key to success. If you love what you are doing, you will be successful.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com